
عقل فلسفی و اخلاقی
در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 20، 20 رمضان 1445) به تبیین موضوع «عقل فلسفی و اخلاقی» میپردازیم.
به برکت لحظات نورانی ماه مبارک و با بحثی که شروع کردهایم، انشاءالله بسیاری از گرد و غبارهای توهمی، خیالی و توجیهات دینی از قلوب ما برداشته شده و استعداد دریافت تجلیات ولایت را تحت عنوان قلوب ممتحن پیدا کردهایم تا بتوانیم در مسیر ظهور انسان کامل و هدف خلقت قدمی برداریم. البته به نورانیت شبهای قدر که ولایت از روی خود پرده برمیدارد و ما نزدیکی او را به خود درمییابیم، بیشتر فاصلهای را که با توهمها و تخیلها و احساسات بین خود و او ایجاد کردهایم درک میکنیم.
ادراک این فاصله برای انسان نعمت بزرگی است اگرچه تحملش سخت است. زیرا خود را در آیینۀ نفس کلی یا انسان کامل میببیند و میفهمد که بودن و بقا و سعادتش به بودن و بقا و ظهور اوست، جایگاه خود را به عنوان شیعۀ منتظر میشناسد و میداند که شیعه، بودنش صرفاً برای خدمت به انسان کامل است که او هم مأمور احیای دین است. همین، آرامش و اضطراب کاذب را از انسان میگیرد و آرامش و اضطراب صادق ایجاد میکند، دیگر از هیچ چیز لذت نمیبرد در عین حال ناراحت و افسرده هم نمیشود، بلکه با نشاطی که از حضور انسان کامل در وجودش یافته، تمام توان و قدرتش را به کار میگیرد تا زمینۀ شناخت این حقیقت برای جهانیان فراهم شود.
در تداوم بحث تاریخ کیهانی و تاریخ وجودی و شناخت حس، ادراکات، خیال، حافظه و توهم، میخواهیم مراتب گوناگون عقل را بررسی کنیم تا آن عقلی را بشناسیم که قرار است با حاکمیتش هم حس و خیال و وهم طاهر شود و هم آلودگیهای زمین که «بِمَا کسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»[1] ایجاد شده پاک شود و عدل الهی ظهور کند.
عقل در لغت به معنی تدبر، تعقل و فهم اشیا است. در اصطلاح، عاقل به کسی گفته میشود که زشت و زیبا و مصالح و مفاسد را درک میکند. روانشناسی غرب کسی را عاقل میداند که سود و زیان دنیای زیستی را تشخیص میدهد.
در ممالک غربی عقل بر اساس فطرت زیستی محدود میشود و مردم طوری تربیت میشوند که چشمبسته و بدون تفکر در مسیری حرکت میکنند که حاکمانشان تعیین میکنند. آنها امکانات دنیا را به مردم میدهند، اما با قوانین سفت و سخت و جریمهها و مالیاتهای بسیار سنگین؛ حتی اختیار اموال مردم را هم به دست خودشان نمیدهند. مردم هم میپذیرند و اعتراضی ندارند.
غربگرایان کشور ما هم عقل را در مقام و مدرک بالا و سبک زندگی غربی میدانند و حسرت رفاه و امکانات مادی آنها را میخورند، اما در ایران که هستند به قانون کشور عمل نمیکنند و مثلاً از دادن مالیات فرار میکنند.
عقل غرب تنها بُعد حیوانی انسانها را تأمین میکند چون قوای تخیل و تعقل در میدان محسوسات به کار گرفته میشود و نهایتاً یک انسان مترقی در بعد حیوانی ساخته میشود که صلح و جنگ و سود و زیانش بر پایۀ حیوانیت میچرخد.
فطرت سالم کاملاً تشخیص میدهد که در غرب، عقل حاکم نیست. اما روحیههای غربگرا و حتی روشنفکران دینی که فطرت ناسالمی دارند، نمیتوانند درست تشخیص دهند؛ بنابراین زورگویی و کودککشی صهیونیست را عقل میشمارند و مسلمانان غزه را که با امکانات کم اما ایمان و توکل بالا مقاومت میکنند بیعقل مینامند.
به بیان تعریف «عقل» از نگاه فلسفی، اخلاقی و کلامی میپردازیم. فلسفۀ اسلامی عقل را درککنندۀ «کلیات» معرفی میکند. «کلی» چیست؟ کلی، تعین و تشخص ندارد و مثل مفهوم «انسان» نمیتوان با آن به شخص خاصی اشاره کرد. عقل فقط کلیات را درک میکند، برخلاف حس و خیال که فقط میتواند مفهوم جزئیِ انسان را بفهمد، زیرا مفهوم جزئی انسان، برای تکتک افراد تشخص دارد و قابل اشاره است. مثلاً جریان محبت کلی را که عقل درک میکند، حس و خیال، این محبت را در اشخاص محدود میکند.
چارچوب عقل اخلاقی را هم امام صادق(علیهالسلام) برای ما مشخص کردهاند: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمٰنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان»[2] عقل آن چیزى است که به واسطۀ او خدا پرستش مىشود و درجات بهشت کسب مىشود.
عقل اخلاقی، هفتاد و پنج لشکر دارد. نماز و روزه و فروعات فقط ابزاری برای به ثمر نشاندن این هفتاد و پنج لشکر هستند که در نفس، به عنوان مبادی ساخته شدن نفس در سعادت حضور دارند. لذا انجام فروعات بدون حاکميت نفسِ آگاه، مانند انداختن دانه در چاه به جای کشت در دل زمین است. یعنی فروع دین که عقل فقهی است بدون عقل اخلاقی «وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»[3] و «هباء منثورا»[4] میشود.
هرقدر جاهلیت انسان با حاکمیت عقلِ اخلاقی ضعیفتر شود به همان اندازه شوق و عشق معنوی در او زیاد میشود، در نتیجه به واجبات اکتفا نمیکند، بلکه مستحبات را هم به عنوان ابزار قویتری بهجا میآورد. همان که در روایات آمده، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با آن موقعیتشان بالاترین مستحبات را داشتند، در حالی که برخی از مؤمنین به بهانۀ کار زیاد دینی، مستحبات را به راحتی کنار میگذارند.
هرچه میزان عقل کمتر شود، همانقدر بندگی انسان کمتر میشود. ما مؤمن عالم و عابد فراوان داریم اما عاقل و عاشق بسیار کم هستند. امام علی(علیهالسلام) در مورد این اشخاص فرمودند دانشمندِ پردهدر و عابد نادان، پشت مرا شکستند: «قَصَمَ ظَهري عالِمٌ مُتَهَتِّک و جاهِلٌ مُتَنَسِّک»[5]
مثل اکثر کارهای خیر ما که بویی از عقل نبرده است یا بسیاری از کارهای فرهنگی و مذهبی که اگر عقلانی بود صاحبانش را به سوی بندگی سوق میداد و از جزئیبینی رهایشان میکرد. درحالیکه اکثریت مردم چنان با جزئینگری مانوس شدهاند که اگر عقل کلی یکباره بیاید و دست بر سر جهان بکشد که عاقلشان کند، نمیتوانند تحمل کنند و همگی کافر میشوند.
پس عقل نیرویی است که به شوق و بندگی و فروعات انسان جهت میدهد و انسان روزبهروز نزدیکی خدا به خود را بیشتر درک میکند. انسان هر اندازه این قرب را تشخیص نمیدهد به همان اندازه در مراتبی از کفر است!
عاقل هرگز مصادیق افراد عقل را به خودِ عقل نسبت نمیدهد لذا فکر و قلب او را حب و بغض و سود و زیان این و آن مشغول و منفعل نمیکند. چون کسی که به جزئیات توجه میکند خیالش این جزئیات را که از جهل بلند میشود، عقل حساب میکند و اخلاقش اخلاق جزئی میشود. گذشتها، محبتها و انفاقهایش مخصوص افراد خاصی میشود، برای گمراهی بچۀ خود میسوزد ولی گمراهی دیگران برایش مهم نیست، به تشخیص خود صبر میکند دو روز دیگر که نتیجۀ مطلوبی را نمیبیند، آبرو میبرد. در حالی که نگاه حقبین چون کلی میبیند برای تمام معصیتکاران دعا میکند و همه را عفو میکند.
حال که ادعای یاری امام زمان(عجلاللهفرجه) را داریم خود را بسنجیم، آیا در زمان ظهور ایشان که قرار است گرگ و میش با هم زندگی کنند، ما میتوانیم دیگران را تحمل کنیم؟ آیا دلمان به وسعتِ هستی میبیند و برای نواقص همه میسوزد؟ آیا زیباییها را برای همه میخواهیم و حاضریم آنچه را داریم به همه بدهیم یا با توجیه اینکه «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است» از کمک و خدمت به دیگران دریغ میکنیم؟ مگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نفرمودند: آنکه صبح کند و دغدغۀ مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[6]
وقتی جهانبینی کلی در انسان سست شود، به جزئیات متمایل میشود، لذا نه تنها عبادات و بندگیها و اخلاقش سودی به حالش ندارد، بلکه چون معیار روابطش در بیرون محدود است، عشق و شوق الهی در او کمرنگ میشود؛ زیرا خداوند نامحدود است. نگاه نامحدود، به انسان یک جهانبینی توحیدی، اخلاقی و عقلایی میدهد که میتواند با آن بین کل اجزای هستی تعادل برقرار کند.
پس کسی که وسعت قلب دارد جزئیات را نفی نمیکند، بلکه آنها را در رابطه با کل میبیند و تعادل برقرار میکند. یعنی وحدت را عین کثرت و کثرت را عین وحدت میبیند. روابط جهان را کاملاً درک میکند و مثل مدعیان صلحطلب امروز با ظن و گمان و وهم جهان را نگاه نمیکند.
مؤمنین در قلب و نیاتشان مورد امتحان قرار میگیرند نه در فعل و عمل. لذا باید قلب خود را وسعت دهیم تا بتوانیم تحت عنوان قلوب ممتحن، عقل را دریافت، حمل و در فعل پیاده کنیم.
با این اوصاف امروز میتوان گفت عاقل تنها خود امام زمان(عجلاللهفرجه) است که غایب است! اینجاست که انسان مضطر میشود و دنبال آقای خود میگردد و سعی میکند خواست او را چه در خود و چه در دیگران زنده کند.
در روایتی از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آمده که جبرئیل بر آدم فرود آمد و گفت: ای آدم من مأمورم که انتخاب يکی از سه چيز را به اختيار تو بگذارم. هريک را خواهی برگزين و آن دو ديگر را رها کن! آدم گفت: ای جبرئيل آن سه چيز چيست؟ گفت عقل و حيا و دين. آدم گفت: من عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت شما باز گرديد. گفتند: ای جبرئيل ما مأموريت داريم هرجا که عقل باشد ما نيز همان جا باشيم. جبرئيل گفت: پس به کار خود باشيد و بالا رفت.[7]
همچنین آن حضرت میفرماید: «اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ»[8]
هرگاه خبرى شنيديد آن را نيک بفهميد و در آن بينديشيد، نه اين که بشنويد و نقل کنيد. زيرا نقل کنندگان علم بسيارند، ولى انديشه کنندگان در آن اندکاند.
یعنی آنچه را که میشنوید، اعم از احادیث و روایات، به قرآن عرضه کنید چون فعلِ عقلی مطابق با ثقلین است؛ نه افراط دارد و نه تفریط. نظیر کرامتهایی که امروز مردم در جامعه نشان میدهند که نه اهل بیت و نه قرآن اجازه چنین کارهایی را ندادهاند.
[1]- سورۀ روم، آیۀ 41 : «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ فساد در خشكی و دريا به خاطر كارهایی كه مردم انجام دادهاند آشكار شده، خدا میخواهد نتيجۀ بعضی اعمال آنها را به آنها بچشاند شايد (به سوی حق) بازگردند.
[2]- الكافي (ط - دارالحديث)، ج۱، ص۲۵.
[3]- سورۀ ماعون، آیۀ 4.
[4]- سورۀ فرقان، آیۀ 23 : «وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا»؛ و ما به سراغ اعمالی که انجام دادهاند میرویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار میدهیم!
[5]- منية المريد۱۸۱ : «قَصَمَ ظَهري عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ و جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ فالجاهِلُ يَغُشُّ النّاسَ بِتَنَسُّكِهِ و العالِمُ يُنَفِّرُهُم بِتَهَتُّكِهِ»
[6]- الکافی، ج 2، ص 163.
[7]- الخصال، ج2، ص102.
[8]- نهجالبلاغه، حکمت98.
نظرات کاربران